نه و نیم صب بیدار شدم ، صبونه شیر و جو دوسر پرک خوردم ، ویس همراه جزوه گوش دادم ، تو آنتراکم رفتم کشک بادمجونمو پختم . یازده و نیم هم غذام پخت هم درسم تموم شد.
+ سواری تاکسی شدم ک راننده سنش بالا بود ولی سبقتای بدی میگرفت، منم «اورگیم گاریشیدی» .
+ از میدون توحید تا شهدا شیش هفت مین پیاده رفتم . دوباره کلاسمون با نیم ساعت تاخیر شروع شد.
+ تو اون فاصله با یه هم کلاسی دختر و دو تا پسر حرف زدیم ، در مورد قوانین پایه . پسرا ک همین امروز قوانین پایه داشتن میگفتن خیلی خوب یاد گرفته بودن. و به استاد گیر میدادن ک مباحثو باز کنه . و کلی خنده و شوخی داشتن سر کلاس.
+ قرار شد سر این کلاسم هی سوال بپرسیم تا استاد بیشتر توضیح بده . ک فقط من رو قرار موندم و پسر شیطونه .
کلی خندیدیم سر کلاس. مثلا من داشتم از تخته عکس مینداختم رو تایمر سه ثانیه بود ، تا تایمر صفر شد و خواست عکس بندازه استاده پاشد اومد تو کادر عکس من ، پسره هم انگار زوم بوده رو گوشی من، قبل از من زد زیر خنده و منم کم مونده بود غش کنم.
دوستش میگف هر بیست مین آف میشه ، استاد بخاطر اون فرستادمون آنتراک و...
+ درس امروز بهتر و قابل فهم تر بود ، استاد خودش گسترده تر درس میداد .
+ از چهارراه گردو خریدم.
+ Y زودتر از من رسیده بود زیر پل طالقانی.
+ خیلی گرسنه بودم ،ب دیوارههای معدم داشت فشار میومد، دستشویی داشتم و سرمم درد میکرد.
+ دستبندی که بافته بودمو بردم دادم ب نرگس و اونی ک زهرا میخواستو ازش گرفتم.
+ رفتیم دور دور تا صفادشت و ارسطو و عباس آباد
+ سر خیابون پیاده شدم ، رفتم مغازه جباری، z.sh زنگ زد موقع بیرون اومدن از مغازه شیر و تخم مرغ و کوله و گوشی ب دست ، پام تو قسمت شیب دار (پل ماشین) لیز خورد و گوشیم از دستم افتاد ، پام پیچ خورد .ی آخ بلند گفتم و پاشدم ب راه خودم ادامه دادم. بعد از چند ساعت حس گرفتگی تو عضلاتم داشتم.
+ چند ساعت با z.sh درگیر بررسی اطلاعات لپ تاپی بودیم ک خواهرزادش خریده بود.
الآنم باز پام درد میکنه ، باید بدمش ب دیوار تا خونش برگرده.